نام کوهی است در مازندران. رابینو در پاراگراف 31 یادداشتهای خود این نقطه را درجزء نام یک عده کوه ذکر می کند. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 153 و ترجمه فارسی ص 204)
نام کوهی است در مازندران. رابینو در پاراگراف 31 یادداشتهای خود این نقطه را درجزء نام یک عده کوه ذکر می کند. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 153 و ترجمه فارسی ص 204)
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین). - بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین). - بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
در این بیت سوزنی این صورت آمده است: زین سور بآئین تو بردند بخروار زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز سنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز. و شاید این صورت مصحف کلمه چپه زن یعنی چپک زن، و یا قحبه زن باشد
در این بیت سوزنی این صورت آمده است: زین سور بآئین تو بردند بخروار زرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیز از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز سنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز. و شاید این صورت مصحف کلمه چپه زن یعنی چپک زن، و یا قحبه زن باشد
خنده کن. خنده کننده. (یادداشت بخط مؤلف) : حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم. خاقانی. هر که سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش گر که زند خنده بر او مرد و زن او هم از آن خنده شود خنده زن. امیرخسرو دهلوی. ، مسخره کننده. (یادداشت بخط مؤلف)
خنده کن. خنده کننده. (یادداشت بخط مؤلف) : حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم. خاقانی. هر که سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش گر که زند خنده بر او مرد و زن او هم از آن خنده شود خنده زن. امیرخسرو دهلوی. ، مسخره کننده. (یادداشت بخط مؤلف)